قصیده شمارۀ 12 : در مدح امیر مؤمنان علیه السلام
1. بریده لذت دردت ز دل تمنّى را
2. نموده شهد غمت تلخ، منّ و سلوی را
3. رخ تو بیّنۀ صدق معجزات آمد
4. لبت گواست، دمِ روح بخش عیسی را
5. به جیب پیرهن از آستین برآورده ست
6. صفای ساعدت امروز دست موسی را
7. توان ز عشوۀ درد تو و دلم دانست
8. نیازمندی مجنون و ناز لیلی را
9. تو مست آمدی و ناز پارسایی رفت
10. به شطّ باده کشیدیم، دلق تقوی را
11. به طور دل چقدر طاقت و توان دارم؟
12. رخ تو برق به خرمن زند تجلّی را
13. خیال کن که به محشر فتد شکایت من
14. کسی دراز کشد از چه کار دنیی را؟
15. قیامت از شب زلف تو تیره تر گردد
16. زنم چو شانه به گیسوی آه، دعوی را
17. من آن نواگر دیرین باغ و بستانم
18. که داشت تازه لبم باز، طرز انشی را
19. کنون چو بلبل افسرده دل به بهمن و دی
20. ملال بسته به نطقم ممال املی را
21. نهفته داشت غبار غم فراق مرا
22. به کاوش مژه جویان دیار سلمی را
23. که ناگهان به مشامم نسیم وصل رسید
24. نمود ناطقه طی، ناله های شکوی را
25. نشان وادی ایمن به دیده گشت پدید
26. صبا دمید به گوشم حدیث بُشری را
27. رواق روضۀ شاهی که کرده از تعظیم
28. هوای سجدۀ او خم، سپهر اعلی را
29. وصیّ ختم رسل، شاه اولیا که بود
30. غبار رهگذرش، نور دیده اعمی را
31. اگر نه دل به تولّایش آرمیده شود
32. کسی چگونه کند رام دل، تسلّی را؟
33. عجب نباشد اگر غاصب آب دین ببرد
34. که حرص در دلش افروخت نار حمّى را
35. ز حق، کجا دل آگاه دیده می پوشد؟
36. دهد به باطل اگر روزگار فتوی را
37. بسیط ملک بود ملک سروری که سزد
38. امير دنیی و عقبی ملک تعالی را
39. ستردن هوس آید ز سینه، از دستی
40. که بسترد ز حرم لوث لات و عزّی را
41. قدم به جای پیمبر کسی تواند هشت
42. که هم به دوش نبی هشته پای تقوی را
43. جهان نواز خدیوا، به گوشۀ نظری
44. چه باشد ار بنوازی کمینه مولی را؟
45. به درگه تو تهی کیسگان نقد کرم
46. مثل زنند به امساک، معن و یحیی را
47. به لفظ خازن جود تو نگذرد معنی
48. مگر ز صورت معنی جدا کند نی را
49. حدیث نطق تو هر جا در اهتزاز آید
50. جنین مسیج شود در مشيمه حُبلی را
51. عتاب تلخ تو را با دل آن موافقت است
52. که با طبیعت محرور، آب کسنی را
53. چراغ داغ تو را با دل آن معاشرت است
54. که هست با دل مجنون خيال لیلی را
55. سزای غیر ثنای تو هم بود کلکم
56. توان به گلخن اگر برد شاخ طوبی را
57. ز جنس درد گرانمایه ات دکان دلم
58. شکسته رونق بازار قدس و رضوی را
59. اگر نه پای ثنای تو در میان باشد
60. ز یکدگر گسلد ربط، لفظ و معنی را
61. شها منم که جبینم ز داغ بندگیت
62. کشد به ناصیۀ آفتاب طغری را
63. غبار راه توام در نظر نمی آرم
64. شکوه خرگه جمشید و تخت کسری را
65. بلند همّتم از دولت گدایی تو
66. کنم به کاسۀ افلاک خاک دنیی را
67. ز بیم جرم و ز امّید طاعت آزادم
68. گذاشتم به ولای تو کار عقبی را
69. ز مشرق قلمم چون سهيل نقطه دمد
70. يمن به غرب نویسد برات شعری را
71. به نکته، ننگ من از طرز انوری ست که گفت:
72. «زمانه نیک شناسد طریق اولی را»
73. به هر کجا که صریر نیم نوا سنجد
74. هوای رقص برآرد ز خاک موتی را
75. زبان ز خجلت دستان سرایی قلمم
76. جری به نکته نگردد جریر و اعشی را
77. نه حَدِّ شمع زبان آوری ست، تاكلكم
78. شکسته در به لسانش لسان دعوی را
79. به صفحه نقش پریشان سواد خامۀ من
80. نمونه ای ست بناگوش و زلف لیلی را
81. به مدح شاه میامیز لاف خویش حزین
82. به شهد نحل ميالا، لعاب افعی را
83. همیشه تا که بهاران بود به غازه گری
84. خزان برد ز سرانگشت غنچه حنّی را
85. بود شکفته و رنگین رخ غلامانت
86. چو گل به تارک عزّت گرفته مأوی را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده