غزل شمارۀ 118
1. مزار فیض بخش ماست گلگشت چمن ما را
2. رگ ابر بهاران است هر تار کفن ما را
3. به خاک آستانی آشنا گردید پیشانی
4. اگر غربت جدا افکند از خاک وطن ما را
5. مپرس از دل، کباب در نمک خوابانده ای دارم
6. جگر خون گشتگان بینند در شور سخن ما را
7. به انس شاهدان غیب، حاصل شد دل آسایی
8. چو وحشت برد بیرون زین پریشانی انجمن ما را
9. حزین امّید می باشد به این عجزی که می بینی
10. نگاهی از سیه چشمان صحرای ختن ما را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده