غزل شمارۀ 147
1. نمی بندد دلی از لقمه ای هرگز دهانی را
2. نهد پرگار در دیوار آهن قرص نانی را
3. به دست خلق عالم کاسۀ دریوزه می بینم
4. گدا چون پادشه گردد، گدا سازد جهانی را
5. برون از چنگشان در زندگی چیزی نمی آید
6. مگر از گور ایشان سگ برد مشت استخوانی را
7. کنند از شیرۀ جان، باده در جام قوی دستان
8. ولی چون آب می نوشند خون خسته جانی را
9. حزین از دست و بازوی تو عاجز گشته از پیری
10. به فرق سفلگان مردانه زن، تیغ زبانی را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده