غزل شمارۀ 177
1. احساس مبدّل شد و محسوس همان است
2. صد شمع فزون سوخته ، فانوس همان است
3. دل کافر دیر است، ز لبّیک چه حاصل؟
4. گر زمزمه دیگر شده، ناقوس همان است
5. لب بر لب او دارم و حسرت کش عشقم
6. دلبر به کنار و هوس بوس همان است
7. با رب چه علاج است، پریشانی دل را؟
8. زلفش به کف و خاطر مأيوس همان است
9. از دوست به کونین نگردیم تسلّی
10. این هر دو به دست و کف افسوس همان است
11. خیزد ز دری هرنفس، آوازۀ دولت
12. کاووس شد و زمزمۀ کوس همان است
13. زاهد چو کند جامه ز مصحف، مفریبید
14. ای ساده دلان خرقۀ سالوس همان است
15. در بارگه پادشه عشق حزین را
16. سر خاک شد و ذوق زمین بوس همان است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده