غزل شمارۀ 213
1. نخلم از گریه در آب است و ثمر پیدا نیست
2. تا فلک آتش آه است و اثر پیدا نیست
3. وعده دل را به دعاهای سحر می دادم
4. وه چه سازم که شب هجر، سحر پیدا نیست
5. خط اگر بود، دلم پی به دهانش می برد
6. خضر راه من تفسيده جگر پیدا نیست
7. مو شکافان جهان در تب و تابند تمام
8. در خم زلف تو آن موی کمر پیدا نیست
9. دل و دین رفت در اول نگه از دست حزین
10. به کجا تا بکشد کار نظر، پیدا نیست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده