غزل شمارۀ 241
1. تو را چه غم که به درد تو مبتلایی هست؟
2. مراست غم که ندانسته ای وفایی هست
3. به آفتاب چرا تیغ مطلعم نکشد
4. مرا که در نظر، ابروی دلگشایی هست
5. چه بسته ای ره پیغام، محرمان چو شدند
6. کبوتر حرمی، قاصد صبایی هست
7. به دیده، از مژه گلگون تر است هر خارش
8. به راه کوی تو، رند برهنه پایی هست
9. سماع خاطر شوریدگان به مطرب نیست
10. به وادیی که منم، نالۀ درایی هست
11. خراب می کند آخر ز سیل گریه مرا
12. میانۀ من و دل، طرفه ماجرایی هست
13. حزین به خاطر خود یاد خیر، ره ندهی
14. درون خلوت دل یار آشنایی هست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده