غزل شمارۀ 266
1. بار ستم یار، گران است و گران نیست
2. جانبازی عشّاق، زیان است و زیان نیست
3. یارب چه شنیده ست ز اغیار که امروز
4. با ما نگه یار همان است و همان نیست؟
5. حرفی ز دهانش به زبان است دهان کو؟
6. رازی ز میانش به زبان است و زبان نیست
7. بویی نه و رنگی ست به رخساره جهان را
8. در گلشن تصویر خزان است و خزان نیست
9. گردد به گلو بس که گره، سوخت نفس را
10. ما را سبق گریه روان است و روان نیست
11. سرگشتۀ کوی تو شدند آبله پایان
12. این راه پر از سنگ نشان است و نشان نیست
13. پیداست حزین از نفست بوی محبّت
14. در جیب تو این مشک نهان است و نهان نیست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده