غزل شمارۀ 270
1. تا نقش خط آن آینه رخسار کشیده ست
2. آیینه به رخ پردۀ زنگار کشیده ست
3. از بس شب افسانۀ آن زلف دراز است
4. شمع سحر، انگشت به زنهار کشیده ست
5. دارد به رهت در نظرم عزّت مژگان
6. خاری که سر از دیدۀ خونبار کشیده ست
7. باری به گران سنگی عشق تو ندیدم
8. عمری ست که دوش دلم این بار کشیده ست
9. طرّار سر زلف سیاه تو عجب نیست
10. گر حلقه به گوش مه رخسار کشیده ست
11. کافر نکشد ز آتش سوزندۀ دوزخ
12. جوری که دل از هجر ستمکار کشیده ست
13. با آنکه دلم از نظر افتادۀ یار است
14. پیمانه ازین میکده بسیار کشیده ست
15. از زهد چهل ساله نشد خشک دماغم
16. از دست که این ساغر سرشار کشیده ست؟
17. بی چشمۀ نوشی نشود ناله گلوسوز
18. شیرین سخنی نی ز لب یار کشیده ست
19. صد میکده خون بیش کشیده ست لب من
20. تا کار به رنگینی گفتار کشیده ست
21. زان روز که سر بر خط تسليم نهادم
22. آسودگیم دست ز کردار کشیده ست
23. از دور به نظّارۀ رسوایی عشقم
24. منصور سراسیمه سر از دار کشیده ست
25. از پهلوی لاغر بدنی، محرم یارم
26. آن گوهر یک دانه برین تار کشیده ست
27. بی چاک گریبان، نرسد دل به گشادی
28. بی درد چرا دست ازین کار کشیده ست؟
29. حسرت کش دیداری و همخانۀ یاری
30. تعمیر بدن پیش تو دیوار کشیده ست
31. دادی به کف نفس وهوا بس که عنان را
32. بر گرد تو گردون، خط پرگار کشیده ست
33. ساقی ز دیار خودیم خیمه برون زن
34. تا ابر سراپرده به گلزار کشیده ست
35. محروم ز باغ است حزین، بلبل مستم
36. بوی گلی از رخنۀ دیوار کشیده ست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده