غزل شمارۀ 305
1. غرور ناز با کوه تحمّل برنمی آید
2. به خودداریّ من سیل تغافل برنمی آید
3. نه آن مرغ است دل، كآسان گذارد آشیان خود
4. به افسون از خم آشفته کاکل برنمی آید
5. بود هر چند گوش نغمه سنجان چمن سنگین
6. صفير زاغ با گلبانگ بلبل برنمی آید
7. به صحرا گر نمایی چهره، رو پنهان کند لاله
8. به گلشن گر گشایی زلف، سنبل برنمی آید
9. نمی گردد به مستی آشنا چون پاس مستوری
10. تغافل پیشۀ من، باتجمّل برنمی آید
11. قد خم دیده ام، پر دیده طوفان حوادث را
12. کند هر قدر طغيان، سیل با پل برنمی آید
13. حزین از خامه ات گل کرده سامان سیه بختی
14. ز خجلت بلبل مخمور آمُل برنمی آید
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده