غزل شمارۀ 306
1. تا کی ز جوی هر مژه ام اشک و خون رود
2. یک ره ز در درآ، که غم از دل برون رود
3. در پیش چشم من نگهت با رقیب بود
4. این داغ حسرت از دل آزرده چون رود؟
5. خون می رود ز دیدۀ ما دل شکستگان
6. از شیشۀ شکسته، می لاله گون رود
7. عطّار زلف او چه کند با دماغ من؟
8. نشنیده ام ز فکر پریشان جنون رود
9. هر کس به عالم آمد و بشکست پای سعی
10. با دست خالی از در دنیای دون رود
11. گر طعنه زد، مرنج حزین از امام شهر
12. بسیار ازین میانۀ عقل و جنون رود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده