غزل شمارۀ 321
1. فروزان چهره چون شمع آمدی، دلها تسلّی شد
2. شب روشن سوادان از خطت صبح تجلّی شد
3. شنیدی شکوه ام، از شرم طاقت آب گردیدم
4. به حرفم گوش دادی، بر زبانم لفظ، معنی شد
5. به سویم گرم دیدی، شبنم آسا از میان رفتم
6. به وصلم وعده دادی، خاطر از دوری تسلّی شد
7. صبا می کرد از گلشن به مرغان قفس نقلی
8. دماغ آشفتگان را عطر گیسویت تمنّى شد
9. نمودی حسن روزافزون، بهشت نقد را دیدم
10. به فرقم سایۀ رحمت فکندی، رشک طوبی شد
11. دل دیوانه می زد با خیال نرگست نقشی
12. ز شوخیهای مژگان تو، داغ چشم لیلی شد
13. حزین کنج قفس بیهوده می باشد پرافشانی
14. به گیتی مایۀ آسایشم کوتاه بالی شد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده