غزل شمارۀ 369
1. لب تشنۀ تیغیم، زکوثر چه گشاید؟
2. دریا کش زخمیم، ز ساغر چه گشاید؟
3. در سایۀ داغیم، ز خورشید چه منّت؟
4. همسایۀ بختیم، ز اختر چه گشاید؟
5. دارو ندهد سود به بیمار محبّت
6. عمر ار گذرد تلخ ز شکّر چه گشاید؟
7. تمکین رود از دست، دل آید چو به طوفان
8. دریا چو به هم خورد ز لنگر چه گشاید؟
9. ناصح چه دهد بیهده بر باد نفس را
10. دیوانۀ عشقم ز فسونگر چه گشاید؟
11. در طالع خود بیند اگر دولت وصلت
12. آیینه، نظر پیش سکندر چه گشاید؟
13. هر زخم به روی دل عاشق در فتحی ست
14. زین بیش ز تیغ تو ستمگر چه گشاید؟
15. تا یار شد از دیده، نهادم مژه بر هم
16. شهباز نظر دوخته ام پر چه گشاید؟
17. در بزم گشایند چو دیوان حزین را
18. خمّار، خم میکده را سر چه گشاید؟
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده