غزل شمارۀ 401
1. مرغ اسیری که زخم خار ندارد
2. هیچ نشانی ز عشق یار ندارد
3. گر ز تو دل برکنم بگو به که بندم؟
4. هیچکس این چشم پر خمار ندارد
5. بحر چه داند که ابر، قطره کجا ریخت؟
6. دل خبر از چشم اشکبار ندارد
7. دل عبث افتاد در هوای تپیدن
8. قلزم عشق است این، کنار ندارد
9. بس که گریزان ز آشنایی خلقم
10. عکس در آیینه ام گذار ندارد
11. مشهد پروانه است عالم بالا
12. کشتۀ شمع قدت مزار ندارد
13. فتنۀ دوران نمی رسد به نگاهت
14. چشم تو کاری به روزگار ندارد
15. طلعت ماه مرا به مهر چه نسبت؟
16. جلوۂ سرو مرا بهار ندارد
17. جمع نسازی دل از ترحّم دوران
18. دوستی دشمن اعتبار ندارد
19. در شکن برق، آشیان نگذاری
20. باغ جهان نخل پایدار ندارد
21. کینۀ دشمن کجا حزین و دل من؟
22. سینۀ آیینه ام غبار ندارد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده