غزل شمارۀ 442
1. به عهد بی وفایان، آشتی رنجیدنی دارد
2. ز بوی گل، دماغم فکر دامن چیدنی دارد
3. ز هم چون بگذرد شیرازۀ دفتر بهاران را
4. ورق گرداندن برگ خزان هم دیدنی دارد
5. به کار هستی بی اعتبارش حیرتی دارم
6. که صبح باد پیما فرصت خندیدنی دارد
7. دل تفسیده ای دارم ز مخموری، بیا ساقی
8. به کشت تشنگان، ابر قدح باریدنی دارد
9. هوا شبنم فشان شد از بهار و خاک تردامن
10. کنون در پیش پای توبه ها لغزیدنی دارد
11. کند قمری ز سرو و بلبل از گل قصّه پردازی
12. دهان نغمه سنجان چمن بوسیدنی دارد
13. حزین افسانه کوته کن گران خوابان غفلت را
14. سخن چون پرده را نازک کند، سنجیدنی دارد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده