غزل شمارۀ 454
1. خالی دمی ز درد تو این ناتوان نبود
2. بی ناله های زار، نی استخوان نبود
3. گلزار حسن توست کز آدم دمیده است
4. هرگز مرا به مشت گلی این گمان نبود
5. زلف تو داشت جانب کوتاه دستیم
6. هرگز ز نارسایی خویشم زیان نبود
7. خود را چرا ز میکده بیرون برد کسی؟
8. تقصیر بیخودی ست که در کف عنان نبود
9. آخر حجاب حسن به بیگانگی کشید
10. یاد آن زمان که ما و تویی در میان نبود
11. داغ جهان فروز کنار دل من است
12. آن گوهری که در صدف بحر و كان نبود
13. کاش آن گل شکفته در آغوش خار و خس
14. می زد پیاله لیک به ما سرگران نبود
15. احوال ناتوانیم از چشم خود شنید
16. کار زبان نبود اگر ترجمان نبود
17. فارغ تویی وگرنه به کویت ز دیده ام
18. هرگز نشد که قاصد اشکی روان نبود
19. دردت نصيبۀ دل اغیار هم رساند
20. هرگز متاع جور چنین رایگان نبود
21. سر تا به پای، محشر زخم تغافلم
22. تیری دگر به کیش تو ابروکمان نبود
23. در زیر بال خود گذراندم بهار و دی
24. کاری مرا به خار و خس آشیان نبود
25. عمرى حزین نشانۀ آن غمزه بوده ای
26. یاد زمانه ای که وفا بی نشان نبود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده