غزل شمارۀ 455
1. یاد روزی که تو را میل به اغیار نبود
2. غیر من با دگری عشق تو را کار نبود
3. دل سودازده روزی که گرفتار تو شد
4. یوسف حسن تو را هیچ خریدار نبود
5. همچو شیر و شکر آمیخته با هم بودیم
6. غم هجری به میان، حسرت دیدار نبود
7. آشنا بود نگاهت به نگاه عجزم
8. هرچه می بود به دل حاجت اظهار نبود
9. داشت اندیشۀ زلفت دل سودازده ام
10. عقدۀ مشکلم این بود و به دل بار نبود
11. عندلیب دل آشفته چه بود احوالش
12. گر به دام سر زلف تو گرفتار نبود؟
13. رخ خورشید ز هر ذرّه عیان بود اگر
14. سبل دیدۀ ماپردۀ پندار نبود
15. چشم نادیدۀ ماطاقت دیدار نداشت
16. ورنه محرومی از آن آینه رخسار نبود
17. هر چه آمد به سر، از پستی بخت است مرا
18. ورنه کوتاهی از آن یار وفادار نبود
19. اثر از شادی ایّام نمی بود حزین
20. تهمت خنده اگر بر لب سوفار نبود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده