غزل شمارۀ 495
1. به سنگ حادثه خونم چو پایمال شود
2. ز وحشتم رگ خارا، رم غزال شود
3. چو طور، بوم و بر من شود تجلّی زار
4. رخت چو شمع پریخانۀ خیال شود
5. نهفته ایم به حیرت ز رشک، نام تو را
6. میانۀ لب و دل تا به کی جدال شود؟
7. روان ز دیدۀ بلبل درین چمن باید
8. هزار جدول خون، تا قدی نهال شود
9. به وعده نام وفا می بریّ و می ترسم
10. میانۀ غم و دل، آشتی ملال شود
11. بود ز رخنۀ لب، آفت قلمرو دل
12. گرفتنی ست دهانی که هرزه نال شود
13. شود کلید در خلد بی طلب فردا
14. به عرض حال زبان گسسته لال شود
15. به لب شراب سخن صاف اگر نمی آید
16. چو من به پردۀ دل ریز تا زلال شود
17. حزین ز سینۀ صد چاک دل برون افكن
18. قفس وبال به مرغ شکسته بال شود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده