غزل شمارۀ 542
1. ساقی به لبم بادۀ پاليده فروبار
2. در پرده دلم خون کن و از دیده فروبار
3. مفتون نتوان بود به نیرنگ بهاران
4. برگ و برت ای نخل خزان دیده فروبار
5. چون ابر سراپای خود از درد جدایی
6. سرمایۀ اشکی کن و نالیده فرو بار
7. از فیض تو دریا شده دامانِ من اکنون
8. ای دیده نمی بر دل تفسیده فروبار
9. مگذار حزین قاعدۀ صفحه طرازی
10. از ابرقلم گوهر سنجیده فروبار
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده