غزل شمارۀ 578
1. بود یارم غم دیرینۀ خویش
2. پریزادم دل بی کینۀ خویش
3. عنانم در کف طفلی ست خود رای
4. ندانم شنبه و آدینۀ خویش
5. بود عمری که می سازد چو شیران
6. تن آزاده با پشمینۀ خویش
7. به امّید گشاد تیر نازی
8. هدف دارم به حسرت سینۀ خویش
9. نیاراید بساطم را متاعی
10. چو داغم، گوهر گنجینۀ خویش
11. نمی باشد خماری مستیم را
12. خرابم از می پارینۀ خویش
13. حزین از هر دو عالم تافتم روی
14. ز دل کردم چو آب، آیینۀ خویش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده