غزل شمارۀ 730
1. در دهر حرامی زده شد سحر حلالم
2. سرمایۀ دزدان جهان است خیالم
3. یک ذرّه نیارند بجا حقّ نمک را
4. این قوم فرومایه که هستند عیالم
5. کالا ز من و فخر و مباهات از ایشان
6. خردان چه بزرگی که نکردند به مالم!
7. از تیره نفسهای حریفان به کسوف است
8. هر مطلع زیبندۀ خورشید مثالم
9. بی رنج حزین از قلمم نکته نریزد
10. از پیچ و خم فکر، شکنهاست چو نالم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده