غزل شمارۀ 740
1. محبّت برتر آمد از چه و چون
2. تعالى العشق عن نعتٍ يقولون
3. نیاز من بود در خورد نازت
4. که خواهد حسن ليلی، عشق مجنون
5. خجالت می دهد از نونهالان
6. مرا چون بید مجنون، بخت وارون
7. من و تو هر دو گریانیم ای ابر
8. چه در کوه و چه در دریا، چه هامون
9. ولیک از من بسی فرق است با تو
10. تو آب از دیده می باریّ و من خون
11. دوید از جوش غم، اشک من و یار
12. به هنگام وداع از دیده بیرون
13. ولیک از چهره اشکش گشت گلرنگ
14. مرا شد چهره سبز از اشک گلگون
15. حزین از تیره روزی در شب هجر
16. به شمع صبح زد آهم شبیخون
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده