غزل شمارۀ 754
1. گلگونۀ بهار است خوناب دیدۀ من
2. گل در خزان ندارد رنگ پریدۀ من
3. حیرتگه نگاهم، آیینه دار لیلی ست
4. مجنون وادی اوست هوش رمیدۀ من
5. عشق تو خرّمی داد، گلگشت خاطرم را
6. سرو چمن طراز است، آه کشیدۀ من
7. پرواز ناتوانی، غیر از تپیدنی نیست
8. دام و قفس نخواهدبال بریدۀ من
9. تو در جفا حریصی، من در وفا تمامم
10. زیبد به دامن تو، خون چکیدۀ من
11. نومیدی است پایان، شام غم حزین را
12. از دیدۀ سفید است، صبح دميدۀ من
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده