غزل شمارۀ 808
1. صبوحی از چمن مستانه پیراهن قبا کرده
2. چو بوی گل گذشتی تکیه بر دوش صبا کرده
3. به مغز نوبهار از عطر گیسو عطسه افکنده
4. دماغ غنچه را از بوی سنبل مشكسا کرده
5. غزالان حرم را سر به صحرا داده از وحشت
6. نگاه سرمه سا را آهوی دشت ختا کرده
7. ز خطّ عنبرین خورشید را در مشک تر بسته
8. ز زلف پر شکن صد عقده در کار صبا کرده
9. دهن را در لطافت موج گرداب بقا گفته
10. کمر را معنی باریک دیوان ادا کرده
11. کباب دل ز شور گفتگویت در نمک خفته
12. تبسّم را چو موج نکهت می نشئه زا کرده
13. به کف تیغ تغافل، طرف دامن بر میان بسته
14. ز خون بی گناهان کوی خود را کربلا کرده
15. ز ابرو زخمها بر تارک تیغ قدر رانده
16. به مژگان رخنه ها در سینۀ تیر قضا کرده
17. حرامم باد بی لعل تو ذوق میگساریها
18. به جای باده خون در ساغرم ساقی به جا کرده
19. ز موج می تبسّم در لبت رشک شفق گشته
20. صبوحی زن به رنگ صبح پیراهن قبا کرده
21. گریبان چاک وسرخوش همچو نرگس جام می در کف
22. چو گل تَه پیرهن، بند قبای ناز وا کرده
23. کمند ناز در گردن، ز کاکل مست رعنایی
24. به تقریب نگه، چشم سیه را فتنه زا کرده
25. حزین از هر سر مویی ، روان دارد شط خونی
26. نمی دانی که مژگان تو با جانش چها کرده
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده