غزل شمارۀ 810
1. دوشین چو شفق بودم، خون جگر آلوده
2. كان ماه به شهر آمد، گرد سفر آلوده
3. از خیل تماشایی، گردش حشری پویان
4. آیینۀ رخسارش، نور نظر آلوده
5. گرد خط مشکینش، چون كحل سلیمانی
6. خال لب نوشینش، مور شکر آلوده
7. گلرنگ ز تاب می، رخسار سمن فامش
8. وز رشح گلاب خوی، دامان و بر آلوده
9. در خون غم آشامان، دامن چو گل آغشته
10. وز صاف می لعلی، یاقوت تر آلوده
11. در نافۀ هر جعدش، چین و ختنی پنهان
12. در غالیۀ گیسو، سر تا کمر آلوده
13. بودم ز تب هجران، افتاده به راه او
14. داغم جگر افشرده، اشکم شرر آلوده
15. افراشت به بالینم، شمشاد خرامان را
16. ناگه ز دلم سر زد آهی اثر آلوده
17. بنشست و گرفت آن مه، از مهر در آغوشم
18. چون نقش قدم بودم، خاک گذر آلوده
19. از اشک فرو شستم، اندام غبار آگین
20. کز من نشود ناگه، آن دوش و برآلوده
21. دید از شب هجر خود، چون گریۀ تلخم را
22. بگشود به دلداری، لعل شکر آلوده
23. گفتا که نظر بگشا، بر زلف و بناگوشم
24. گر زانکه ندیدستی، شام سحر آلوده
25. از شکر جفای ما، کام ار نکنی شیرین
26. از شکوه مکن باری، لب را دگر آلوده
27. گفتم که غمین مپسند امروز حزینت را
28. فرداست که از خونش دیوار و در آلوده
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده