غزل شمارۀ 811
1. مژگان نگر چو عربده جویان برآمده
2. خنجر به دست، بر زده دامان برآمده
3. شمشیر کین به کف، نگه کافر از فرنگ
4. آیا پی کدام مسلمان برآمده؟
5. زان آب تیغ، لالۀ هر زخم پیکرم
6. شاداب تر ز لعل بدخشان برآمده
7. زاهد بیاض گردن او بین و می بنوش
8. صبحی عجب ز چاک گریبان برآمده
9. سر تا به پا سرشتۀ فیض است قامتش
10. این شاخ گل به کام بهاران برآمده
11. رو، شبچراغ دیدۀ آشفته خاطران
12. در سر شراب، طرّه پریشان برآمده
13. می سوزد از حلاوت دشنام کام من
14. تلخ از دهان او شکر افشان برآمده
15. ریزم من اشک حسرت و بالد نهال او
16. سروش به آب دیدۂ گریان برآمده
17. در نوبهار خط، لب او شد نگه فریب
18. ریحان به گرد چشمۀ حیوان برآمده
19. دارم به عشق خردۀ جانی که چون شرار
20. از تاب و تب در آتش سوزان برآمده
21. در بر زره ز زلف و ز ابرو کشیده تیغ
22. در کشتنم ببین به چه سامان برآمده
23. اول بساط خویش به او عرضه کرده ام
24. هر جانبی به غارت ایمان برآمده
25. جوشید سیل گریه ات از دل اگر حزین
26. باز از تنور گرم تو طوفان برآمده
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده