غزل شمارۀ 899
1. کند خون دل من، چشم تر را خانه آرایی
2. که دیگر می کند بهتر ز می، پیمانه آرایی؟
3. چراغانی ز داغت، رخنه های سینه ام دارد
4. کند شبها دل دیوانه ام، ویرانه آرایی
5. به گوشت در نمی آید، حديث نکته پردازان
6. کنند از قصۀ زلفت، مگر افسانه آرایی
7. به اخلاص محبّت، رونق دل را حوالت کن
8. نیاز برهمن، بهتر کند بتخانه آرایی
9. حزین، از کلفت دل خاطرم خشنود می باشد
10. کند گرد یتیمی، گوهر یک دانه آرایی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده