مثنوی شمارۀ 73 : در صفت دنیای ناپایدار که قبله کج نظران و دام فریب بی خبران است و مذمّت اهل آن گوید
1. شنیدم ز مخمور میخانه ای
2. که عالم نیرزد به پیمانه ای
3. بکش ساغر و فارغ از خویش باش
4. کم خود زن و از همه بیش باش
5. نیرزد جهان دژم یک پشیز
6. مکن چنگل حرص بیهوده تیز
7. فریب جهان رهزن هوش توست
8. دم نرم او پنبۀ گوش توست
9. دل، ای بسته چشم فسانه نیوش
10. نبندی، به نیرنگ این دارگوش
11. به یاران یکروزه دلبستگی
12. گلش غنچه سان است و دلخستگی
13. دغل سيرتان سپنجی سرای
14. شش و پنج بازند و مهره ربای
15. نبازی به بازیچه، خود را به مفت
16. شود ششدر آن خانه کش دزد، رُفت
17. چه گویم ازین کهنه دیر خراب؟
18. که دام فریب است و نقش سراب
19. نه یارش نشان از وفا می دهد
20. نه مهرش فروغ صفا می دهد
21. مگو خرقه پوشانش آزاده اند
22. که در دام مکر خود افتاده اند
23. نه از راه و رسم طلبشان خبر
24. نه از خوی پاکان در ایشان اثر
25. گرفتار رنج و غم و محنتند
26. که دنیاپرستان دون همّتند
27. نه از معنی آگه، نه از دل خبير
28. جوانان جاهل، سفیهان پیر
29. همه رهزنان فقيران به مکر
30. همه دام تزویر، باعمرو و بکر
31. درونشان خراب و برونشان دژم
32. همین بیت معمور ایشان شکم
33. چه حال است یارب درین مشت خاک؟
34. که یک دل نمی بینم از شرک پاک
35. نه در قید دین، زاهد دلق پوش
36. نه با یاد حق صوفی خودفروش
37. نه در حدّ خود، عامی تیره رای
38. نه در فکر خود، واعظ خودنمای
39. نه مسجد بجا مانده نه خانقاه
40. که گردیده گیتی از ایشان تباه
41. همه بستۀ دامی و دانه ای
42. به خود یار، از دوست بیگانه ای
43. بیا ای فقیر پراکنده روز
44. ز من بشنو این نکتۀ دلفروز
45. به خود بنگر از دیدۂ عیب بین
46. ببین زشت کیشی و یا پاک دین
47. خود انصاف ده ای خردمند راد
48. که جنّت روی یا به بئس المهاد
49. چه در سینه داری؟ ببین ای دغل
50. مگو دل، بگو نقش لات و هُبل
51. به خود دیدۂ عبرتی باز کن
52. خجل گر نگردی، به ما ناز کن
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده