هلالی جغتایی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 105

1. نمی‌توان به تو شرح بلای هجران کرد

2. فتاده‌ام به بلایی که شرح نتوان کرد

3. ز روزگار مرا خود همیشه دردی بود

4. غم تو آمد و آن را هزار چندان کرد

5. بلای هجر تو مشکل بود، خوش آن بی‌دل

6. که مرد پیش تو و کار برخورد آسان کرد

7. خیال کشتن من داشت وه! چه شد یا رب؟

8. کدام سنگ‌دل آن شوخ را پشیمان کرد؟

9. جراحت دل ما بر طبیب ظاهر نیست

10. که تیر غمزهٔ او هر چه کرد پنهان کرد

11. نیافت لذت ارباب ذوق، بی‌دردی

12. که قدر درد ندانست و فکر درمان کرد

13. هلالی از دل مجروح من چه می‌پرسی؟

14. خرابه‌ای که تو دیدی فراق ویران کرد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* پرواز من به بال و پر توست، زینهار
* مشکن مرا که می شکنی بال خویش را
شعر کامل
صائب تبریزی
* آتش به جانم افکند، شوق لقای دلدار
* از دست رفت صبرم، ای ناقه! پای بردار
شعر کامل
شیخ بهایی
* رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
* کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش
شعر کامل
حافظ