غزل شمارهٔ 106
1. من عاشق و دیوانه و مستم چه توان کرد؟
2. می خواره و معشوقپرستم، چه توان کرد؟
3. گر ساغر سی روزه کشیدم چه توان گفت؟
4. ور توبهٔ چلساله شکستم چه توان کرد؟
5. گویند که رندی و خراباتی و بدنام
6. آری به خدا این همه هستم، چه توان کرد؟
7. من رستهام از قید خرد، هیچ مگویید
8. ور زان که ازین قید نرستم چه توان کرد؟
9. برخاستم از صومعهٔ زهد و سلامت
10. در کوی خرابات نشستم، چه توان کرد؟
11. عهدم همه با پیر مغانست، هلالی
12. گر با دگری عهد نبستم، چه توان کرد؟
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده