هلالی جغتایی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 215

1. وه! که رفت آن شوخ و بر ما کرد بیداد از فراق

2. از فراق او به فریادیم، فریاد از فراق!

3. یار با اغیار و ما محروم، کی باشد روا؟

4. دشمنان شاد از وصال و دوست ناشاد از فراق

5. در فراقت حالم از هر مشکلی مشکل‌ترست

6. هیچ کس را این‌چنین مشکل نیفتاد از فراق

7. آن که روزم را سیه کرد از فراقت همچو شب

8. روز او چون روزگار من سیه باد از فراق!

9. در بهار از نگهت گل بوی وصلت یافتم

10. وه! که می‌آید خزان و می‌دهد یاد از فراق

11. داد و فریاد هلالی گفته‌ای: از دست کیست؟

12. این تغافل چیست؟ فریاد از تو و داد از فراق!


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مشو زنهار ایمن از خمار باده عشرت
* که دارد خنده گل گریه تلخ گلاب از پی
شعر کامل
صائب تبریزی
* چون بیالاید به ‌خون بدسگالان تیغ او
* ارغوان و لاله‌ گویی رسته‌ از نیلوفرست
شعر کامل
امیر معزی
* عشق یکرنگی تقاضا می کند وین روشن است
* ورنه شمع آتش چرا زد همچو خود پروانه را
شعر کامل
جامی