غزل شمارۀ 104
1. آنکه از حلقۀ زرگوش گرانست او را
2. چه غم از نالۀ خونین جگرانست او را
3. گو کله برشکن از ناز که در مسند حُسن
4. منصب شاهی زرّینْ کمرانست او را
5. دیده دریاست مرا زان گهر پاک که جای
6. صدف سینۀ صاحب نظرانست او را
7. شد مرا حال دگر از غم آن شوخ ولی
8. نظر لطف به حال دگرانست او را
9. دی گذشت از من بد روز و دگر باز نگشت
10. وه که خاصیت عمر گذرانست او را
11. خاک شد دیدۀ غمدیدۀ مجنون و هنوز
12. چشم جان جانب لیلی نگرانست او را
13. پند تلخ پدران در دل جامی نگرفت
14. زانکه دل در کف شیرین پسرانست او را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده