غزل شمارۀ 108
1. کار ما جز فکر مردن نیست دور از یار ما
2. وه که یار ماندارد هیچ فکر کار ما
3. روی در دیوار غم شب ها به سر بردن چه سود
4. گرنه آن مه برزند یک شب سر از دیوار ما
5. چند خود را پیش ما قیمت نهی ای پارسا
6. خودفروشی را رواجی نیست در بازار ما
7. می کند پاک از سرشک سرخ روی ما رقیب
8. از حسد دیدن نیارد رنگ بر رخسار ما
9. گرچه شد سرحلقه اهل معرفت را شیخ شهر
10. سر نمی آرد برون از حلقۀ زنّار ما
11. گوشه کن گو طرّۀ دستار خود زاهد که شد
12. دُرْدپالای حریفان گوشۀ دستار ما
13. گفتم از بوی تو شد باد صبا عطّار گفت
14. جامی از انفاس خوش اکنون تویی عطّار ما
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده