غزل شمارۀ 1106
1. چو نبود روی جانان دیدۀ روشن نمی خواهم
2. چه جای دیدۀ روشن که جان در تن نمی خواهم
3. میفروز ای رفیق امشب چراغ این کلبۀ غم را
4. که بی روی وی این ویرانۀ روشن نمی خواهم
5. ز تار و پود هر جنسی تنش آزار می گیرد
6. به جز برگِ گل سوریش پیراهن نمی خواهم
7. غمش آتش به من در زد، دمید از دل خیال او
8. که من شهبازِ قدسم گوشۀ گلخن نمی خواهم
9. نشان ای باغبان پیش خس و خارم که بی پایان
10. غمی دارم تماشای گل و سوسن نمی خواهم
11. تنم چون خاک گردد در رهش آبی زن ای دیده
12. که من این گرد محنت را بر آن دامن نمی خواهم
13. به صد زاری وصالش خواستم گفتا برو جامی
14. چه سود از خواهش بسیار تو چون من نمی خواهم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده