غزل شمارۀ 1115
1. وه که از پای درافگند غم آن پسرم
2. چه بلا بود که پیرانه سر آمد به سرم
3. عشق و پیری نسزد کم مدد ای بخت سیاه
4. تا به دود جگر از موی، سفیدی ببرم
5. غم آن تازه جوان از غم پیریم رهاند
6. با غم او چو جوانم غم پیری چه خورم
7. گرچه از سیر مه و سال مرا عمر گذشت
8. آمد از دولتِ او نوبت عمر دگرم
9. پشتم از محنتِ ایام خمیدست ولی
10. در رهِ عشق و وفا از همه کس راست ترم
11. پُر برآمد دلم از خون جگر غنچه صفت
12. جای آن دارد اگر بر تن خود جامه درم
13. گفتمش زود ز جامی مگذر گفت که من
14. عمر اویم چه عجب زانکه روان می گذرم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده