غزل شمارۀ 1123
1. شدم به باغ که کنج فراغتی جویم
2. غمت ز پردۀ دل خیمه زد به پهلویم
3. شدم چو آینه صافی ز شست و شوی سرشک
4. بدین بهانه چه باشد که بنگری سویم
5. اگرچه روی به رویم نمی نهی باری
6. فتد ز روی تو یکبار عکس بر رویم
7. سرشک من نه ز خون سرخ شد که بی رویت
8. خيال لاله و گُلزار دیده می شویم
9. ز هول فرقت تو موی من سفید شود
10. اگر نه دودِ دل آید ز بیخ هر مویم
11. پس از وفات چو باران رحمت ار برسی
12. به خاک من ز زمین همچو سبزه بر رویم
13. مگو که از قد و زلفم سخن مگو جامی
14. که هرچه هست کج و راست از تو می گویم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده