غزل شمارۀ 1131
1. شب که سر از حلقۀ سلک سگانت بر زنم
2. طوق دار حلقۀ دُم باد ازیشان گردنم
3. مِهر و مَه تابد ز روزن ور تو مهمانم شوی
4. بر فلک تابد فروغ مهر و ماه از روزنم
5. در تن از پیوند دل هرجا فتاده آتشی است
6. جای آن دارد اگر دل را ازین تن برکنم
7. همچو سایه با من از هستیِ من چیزی نماند
8. قدنما چون سرو تا خود را به پایت افگنم
9. بس که زخم تیرباران غمت بر من رسید
10. چشمه سار محنت و دردست ازین باران تنم
11. سایه اندازم ز کویت خیمه سان بر باغ و راغ
12. گر نگردد کوه اندوه تو میخ دامنم
13. جامی از سوز درون گشتم بسی روشن ضمیر
14. صیقل آیینه شد خاکستر این گلخنم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده