جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1180

1. کجا باشد چو تو شوخی کماندار و کمند افگن

2. شکر گفتار و شیرین لب، سمن رخسار و سیمین تن

3. خرامان هر کجا باشی رخِ ما و کفِ آن پا

4. سواره هر طرف رانی سرِ ما و سُم توسن

5. سپاهی کشته شد هر گوشه ای تیر نظر مگشا

6. جهانی فتنه شد هر جانبی طرف کُله مشکن

7. دهان پُر شعلۀ شوقست و لب از آه می بندم

8. که می ترسم سیه گردد جهان از دود این روزن

9. فدایت باد جان ای زاغ چون میرم درین صحرا

10. خدا را استخوانم را ببر پیش سگان افگن

11. جهان را ای فلک شب ها به نور مه چه افروزی

12. چو دارد شعلۀ آه من این ویرانه را روشن

13. چو گشتم کُشته در راهت ز من دامن کشان مگذر

14. مباد از خونِ ناپاک من آلاید ترا دامن

15. ز بامش گر رسد مرغی ز جان طعمه مده جامی

16. که قوتِ طایر قدسی نشاید دانه از ارزن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
* که آشنا سخن آشنا نگه دارد
شعر کامل
حافظ
* کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش
* جان شیرین داد و غیر از تیشه نامد بر سرش
شعر کامل
وحشی بافقی
* من تو را مشغول می‌کردم دلا
* یاد آن افسانه کردی عاقبت
شعر کامل
مولوی