غزل شمارۀ 1232
1. مهی از راه برآمد نه که افزون زمهست این
2. سرِ من خاکِ رهِ او اگر آن کج کُله است این
3. همه حسن است و ملاحت همه لطفست و صباحت
4. نه بت چارده ساله که مه چارده است این
5. شده بس بر سر راهش سپھی جمع ز خوبان
6. بشکن گو سپه شه که شه صد سپه است این
7. نه مرا بسترِ لعلست شب اندر ته پهلو
8. که ز خون مژه بسته جگر ته به ته است این
9. چو شب از محنت فرقت اگرم روز سیه شد
10. نکنم ناله از آن مَه که ز بخت سیه است این
11. من و ویرانۀ محنت که به شب های جدایی
12. دل خو کرده به غم را شده آرامگه است این
13. به رهت پست فتادست سرِ جامیِ بیدل
14. قدمی رنجه کن آخر نه کم از خاک رهست این
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده