غزل شمارۀ 1234
1. مردمْ شکارا کین مجو با دوستداران بیش ازین
2. کافر سوارا سر مکش زین خاکساران بیش ازین
3. آهنگ ناز و کین مکن، تاراج عقل و دین مکن
4. بهر خدا آمین مکن آزار یاران بیش ازین
5. بر ریش دل مرهم بود داغت منه بهرِ خدا
6. داغ غم بی مرهمی بر دل فگاران بیش ازین
7. گفتی غم و درد ترا هردم فزایم اندکی
8. دارند امید از خوی تو امیدواران بیش ازین
9. بردی نخست از دل قرار آنگه نهفتی رخ زما
10. مپسند آیین جفا با بی قراران بیش ازین
11. باز ای سوار کج کُله بر ما چه می رانی سپه
12. بگذر که نبود مور را تاب سواران بیش ازین
13. نعل سمندش جامیا حیفست کالايد به گِل
14. بر رهگذار او مریز از دیده باران بیش ازین
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده