غزل شمارۀ 1240
1. جلوۀ آن شوخ و جولان سمند او ببین
2. هر طرف آزاده ای سر در کمندِ او ببین
3. فتنه را خواهی پیِ تاراج عقل و دین سوار
4. کرده جابر پشت زین سرو بلند او ببین
5. بس که خون گریم به راهش چون مَهِ نو در شف
6. غرقه در خون دلم نعلِ سمند او ببین
7. لب ز می تر کرد طاووسان باغ سدرَه را
8. چون مگس پیراهن جلّاب قند او ببین
9. ای که گویی گریۀ تلخ تو چندین بهر چیست
10. خندۀ شیرین ز لعل نوشخند او ببین
11. چشم بد را خالش افشاندست بر آتش سپند
12. خط مشکین گرد رخ دود سپند او ببین
13. گفته ای جامی سبکبارست در جانش درای
14. کوه محنت بر دل اندوهمند او ببین
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده