جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1241

1. ای به رخسار چو مه چشم و چراغ دگران

2. سوختم چند شوی مرهم داغ دگران

3. یار دمساز کسان وصل چه داریم طمع

4. نتوان خورد بر از میوۀ باغ دگران

5. دل چه بندم به مه و مهر که این ویرانه

6. روشنایی نپذیرد ز چراغ دگران

7. با تو ای باد صبا بوی کسی می یابم

8. مشو از بهر خدا عطر دماغ دگران

9. چند در تفرقۀ خاطر ما سعی کنی

10. ای مهیّا ز تو اسباب فراغ دگران

11. خط سبزت نگرم بی رخ خوبان که به است

12. سبزۀ باغ تو از لالۀ راغ دگران

13. وه که افسانۀ جامی نشنیدی هرگز

14. تانپرداختی از لابه ولاغ دگران


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بدان سان سوخت چون شمعم که بر من
* صراحی گریه و بربط فغان کرد
شعر کامل
حافظ
* گل همی گفت ترا نیست بر من قیمت
* سرو می‌گفت ترا نیست بر من مقدار
شعر کامل
انوری
* سعدی آسانست با هر کس گرفتن دوستی
* لیک چون پیوند شد خو باز کردن مشکلست
شعر کامل
سعدی