غزل شمارۀ 1242
1. من و فکر تو چه بینم به جمال دگران
2. هم خیال تو مرا به که وصال دگران
3. غیرتم بر تو چنانست که گر دست دهد
4. نگذارم که درآیی به خیال دگران
5. به محالات رقیبان چه نهى سمع قبول
6. حالِ ما گوش کنی به که محال دگران
7. روز و شب تشنه جگر خاک درت بوسه زنم
8. من که لب تر نکنم ز آبِ زلال دگران
9. هرچه جز دوست برون می کنم از خلوت دل
10. کی بود در حرم شاه مجال دگران
11. می برد نامۀ او هدهد و ما دور، دریغ
12. که پریدن نتوانیم به بال دگران
13. حال جامی ز غمت زار و تو از سنگدلی
14. می گشایی نظر لطف به حال دگران
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده