جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1274

1. تو نازنین جوانی و من پیرِ ناتوان

2. بر حال پیر مرحمتی می کن ای جوان

3. بر دامنت چه عار نشیند گر اوفتد

4. بر خار خشک سایه ات ای تازه ارغوان

5. کس چون تو شهریار نشاید اگر به فرض

6. شهری کنند خاصه بنا بهر نيکوان

7. کردی وداع و بار سفر بستی و شدند

8. همراه تو هزار دل و جان چو کاروان

9. بهرِ خدا که باز نگر وز سرشک ما

10. بین سیل های خون ز پی کاروان روان

11. تو می روی به مركب رهوار و من ز اشک

12. صد پیک قطره زن ز پی ات می کنم روان

13. جامی مگو که پای به دامانِ صبر کش

14. خود گو کز آن جمال صبوری کجا توان


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ساقیا آمدن عید مبارک بادت
* وان مواعید که کردی مرواد از یادت
شعر کامل
حافظ
* به زور گریه نتوان یار را یکرنگ خود کردن
* دورنگی اشک شبنم از گل رعنا نمی شوید
شعر کامل
صائب تبریزی
* ترا دایه گر مرغ شاید همی
* پس این پهلوانی چه باید همی
شعر کامل
فردوسی