غزل شمارۀ 1283
1. ساغر مَهِ نو باشد خالی شده مپسند آن
2. ناگشته مِه نو پُر نوری ندهد چندان
3. نشکفت دلم تاتو بر من ندمیدی دَم
4. بی باد بهار آری غنچه نشود خندان
5. عشق تو خلاصم کرد از بند خردمندی
6. یاد تو فراغم داد از پند خردمندان
7. زان ابروی پُرچینم چندان ترشی دادی
8. کز سیبِ زنخدانت شد کُند مرا دندان
9. روزی که شود زندان دور از تو جهان بر من
10. از یاد رُخت بر خود گلشن کنم آن زندان
11. در طوفِ درت شب ها دنبال سگت گردم
12. زان گونه که گردد سگ دنبال خداوندان
13. جامی ز بتان تنها می گوید و می سوزد
14. همچون پدرِ مشفق از فرقتِ فرزندان
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده