غزل شمارۀ 1291
1. خوش آنکه در چمن ای نازنین تو باشی و من
2. به پای سرو و سمن همنشین تو باشی و من
3. نشسته بر سرِ سبزه به روی ساغر می
4. فشانده برگ گل و یاسمین تو باشی و من
5. ز عکس اشک من و لعل تو در آب روان
6. به طرف جوی می و انگبین تو باشی و من
7. ز بس که از کف هم خورده جام مالامال
8. نه عقل مانده به جای و نه دین تو باشی و من
9. بود که خوی کنی با من از خدا خواهم
10. که ماند در همه عالم همین تو باشی و من
11. گرفته جای رقیبان همه به زیر زمین
12. به هم نشسته به روی زمین تو باشی و من
13. ز شهر کرده چو جامی جلازطعنِ کسان
14. گهی به روم شده که به چین تو باشی و من
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده