غزل شمارۀ 130
1. دردمندم عاجزم بیمار و تنها و غریب
2. حال خود مشروح گفتم وقت لطفست ای طبیب
3. هر شفا در حقّۀ غیب است و آن در دست تست
4. حُقّه بگشا و کرامت کن شفایی عن قريب
5. جوشش دریای فضلت نیک و بد را شامل است
6. گرچه از بد بدترم حاشا که مانم بی نصیب
7. عاشق بیمار را وصل حبیب آمد علاج
8. زآستانت چون روم چون هم طبیبی هم حبيب
9. با تو دست آویز من تنهایی و غربت بس است
10. با غریبان لطف و رحمت نیست از خویت غریب
11. عمر شیرین عیش خوش از دولت وصل تو بود
12. لابقایی بعده يجلو و لاعيشی يطيب
13. بنده جامی را به مسکینان این درگاه بخش
14. استجب هذا الدعّافی شانه یا مستجیب
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده