غزل شمارۀ 1403
1. چشم نگشایی ز ناز آخر چه نازست این همه
2. بر رخ از ناز توام اشک نیازست این همه
3. در خط و خال تو اسرار حقیقت دیده ام
4. گرچه در چشم حقیقت بین مجازست این همه
5. خوی تو بس گرم و لعلت آتشین، روی آفتاب
6. بیدلان را مایۀ سوز و گداز ست این همه
7. پیش ساغر در سجود آمد صراحی گوش کن
8. بانگ چنگ و نی که ورد آن نمازست این همه
9. حقّه ای در گشت چشمم چون ز لعلت بسته شد
10. چشم بندی های چرخ حقه بازست این همه
11. کرده ام با هر سر موی تو پیوندی جدا
12. در کفم سررشتۀ عمر ِدرازست این همه
13. گفتۀ رنگین جامی بین و داغ دل درو
14. لاله های چیده از صحرای رازست این همه
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده