غزل شمارۀ 1408
1. بر طرفِ ماه زلف تو آمد شب سیاه
2. این است آن شبی که به است از هزار ماه
3. بی روی تو هزار مصیبت کشیده ایم
4. گر زانکه روی وا نکنی وامصیبتاه
5. آنکس که راه بر منِ بی صبر و دین زدست
6. سرویست خوش خرام و سواریست کج کلاه
7. هست این همه کنایت و روپوش بلکه زد
8. راه من آنکه در دل و جان هاست کرده راه
9. این شاه دلنواز که هرجا نموده روی
10. ذلّت له الوجود وخرّت له الجباه
11. دل را به هر دو کون جز او نیست مقصدی
12. روحی فداه مقصد قلبی و مبتغاه
13. جامی مگو که غرق گناهم ز آب می
14. کین آب شست از دل من ظلمت گناه
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده