غزل شمارۀ 1445
1. ای کزان آرام جان ها مانده تنها زنده ای
2. زندگی باشد وبال جان تو تا زنده ای
3. یار قتل عاشقان امروز با فردا فگند
4. شاد زی ای آنکه بر امید فردا زنده ای
5. گر نه ای ای زاهد از عشق جوانی زنده دل
6. در حقیقت مرده ای گر آشکارا زنده ای
7. ما تنِ خاکی، تو روح پاکی ای جان و جهان
8. گرچه ما مردیم دور از تو، تو بی ما زنده ای
9. وصل هجر آمد حیات و مرگ ای دل شکر کن
10. گر من اینجا مرده ام باری تو آنجا زنده ای
11. یار گوید هر زمان خواهم همين دم کشتنت
12. غم مخور ای دل تو خود بهر همین ها زنده ای
13. نیم مرده بر درت عمریست در جان کندنم
14. کس نمی پرسد که جامی مرده ای یا زنده ای
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده