غزل شمارۀ 1478
1. به روی من از لطف بگشا دری
2. مران زین درم بر درِ دیگری
3. سرم را مکن ز آستانت جدا
4. که با آستان تو دارم سری
5. ز مسکینی ام نیست جا پیش تو
6. ز من هیچ جا نیست مسکین تری
7. شد افزون ز افسون تو سوزِ دل
8. دمیدی دمی، شعله زد اخگری
9. ندارد فروغ رُخت آفتاب
10. چو مه نیست تابنده هر اختری
11. بریدی به آن غمزه پیوند وصل
12. زدی بر رگ جان مرا نشتری
13. ز میگون لبت دور جامی مدام
14. ز خون جگر می کشد ساغری
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده